خندیدم ، ولی نخندید
گریه کردم ، اما گریه نکرد
خشمگین شدم ، اما خشمگین نشد
ترسیدم ، اما نترسید
هیجان زده شدم ، ولی هیجان زده نشد
گرم شدم...اما سرد بود
دنیای من رنگارنگ بود...و دنیای اون تاریک
میگن تفاوت ها در کنار هم زیباتر جلوه میکنن...یه جورایی همدیگه رو تکمیل میکنن
پس چرا...من این از تفاوت وحشت داشتم؟!
پس چرا...من این تفاوت رو نمیخواستم؟!
چرا این تفاوت ، کم کم من رو در خودش غرق کرد...تا جایی که...
شکوفه خنده هام ، خشک شدن
الماس چشم هام ، در هم شکستن
آتش وجودم ، خاموش شد
دنیای من رنگ و رو رفته شد
و کم کم تفاوتی نبود که دنیای ما رو زیباتر کنه...چون حالا...
من هم مثل خودش بودم:)
- Lost Peace
- دوشنبه ۱۳ بهمن ۹۹
- ۱۸:۴۲