تاریکی اونقدرها هم بد نیست
شاید توی دل تاریکی روشنی باشه که مهربونترین قلب ها هم ازش بیزارن
نترسید از غرق شدن های به ظاهر ترسناک...یعضی از پیچیدگی هایی که به آرومی در آغوش میکشن دلگرم کننده ترین ها هستن
پرده لطیفی که سیاهه اما لطافتش گرم و زیباست
شاید درک نکردنش اون رو به عمق بدی ها فرستاد
کسی چه میدونه؟
فقط بیاید درک کنیم پرده تاریکی که جلوی چشم هامون میرقصه
اون آروم میطلبه که درکم کن...فریاد نمیکشه
فقط در سکوت منتظره
پ.ن:نمیدونم چی شد که اینو نوشتم
پ.ن۲:جالبه...با خودم گفتم بیام گردگیری کنم اینجا رو یهو دیدم یوک پست گذاشته
پ.ن۳:من چرا انقدر از "پ.ن" گذاشتن خوشم میاد؟:/
پ.ن۴:دوست عزیز...متاسفم
پ.ن۵:بسه دیگه دارم چرت و پرت میگم:/