دیشب برای دومین بار خواب دیدم عاشق یه پسره شدم...😐💔

منی که به هیچ اعتقادی به عشق ندارم چرا باید دوبار همچین خوابی ببینم؟...😐💔

پسره شبیه بکهیون بود بیشوووولللل😐😭

موهاشم خاکستری بود😐😭💔

از دفعه قبلی که خوابشو دیدم خیلی میگذره و یادم نیست چی شده بود ولی این یکی....

اول انگار من اون پسره(عق عق بدم میاد😐💔)یه جا گم شده بودیم😐💔تو یه جاده😐💔کلی آدم اونجا بود ولی انگار مارو نمیدیدن😐💔

بعدشم یهو جلو دریا با خانوادم(میونگ و میجو و پدر مادرشان و پدر مادر خودم 😐💔)دراز کشیده بودم😐💔در واقع من دراز کشیده بود و بقیه نشسته بودن... 

از مامانم پرسیدم آب دریا شوره؟

گفت آره

بعد پرسیدم آب دریا شیرینه؟😐💔(فاخا ماخا😐💔) 

مامانم گفت تا یه جایی(فاز=نامعلوم😐💔)

بعدش یهو انگار با همین نفراتی که گفتم یه پارک تفریحی خیلی بزرگ بودیم

انگار اصن تو ایران نبودیم😐💔

و خب میدونید خوابا چجوریه دیگه یهو از اینجا به اونجا میشه😐💔یهو همه چیز تغییر میکنه کلا یه وضعیه😐💔

 

خب ببخشید که هی از کلمه یهو استفاده میکنم ولی نمت بگم ناگهان😐💔

 

دوباره یهو با همون پسره فاخی تو یه جا بودم که با سیم دورشو پوشونده بودن😐💔

درشم قفل بود😐💔

نمد چجوری رفته بودیم توش😐💔

بگذریم

تا جایی که یادمه یه مدت خیلی طولانی تو همون بودیم😐💔

که درست وقتی روز داشت تموم میشد یه خانمه اومد درو باز کرد😐💔

بعد یه گروه(منظورم از این گروهاست تو مدرسه که همش جفت همن😐💔) بودن که شاید فکر کنین دارم چرت میگم ولی یکیشون شبیه مارک بود😐💔

یه چیزی بین مارک و سونگچان بود...😐💔یو نو؟😐💔

درست لحظه ای که من اومد بیرون مشتشون آماده بود که اون پسره بدبخت که شبیه بکهیون بودو بزنن😐💔

من ازشون پرسیدم اینا برای چیه؟(مشتاشونو میگفتم😐💔)

گفتن میخوایم اون پسره رو بزنیم😐💔

گفتم چرا؟

گفتن چون از رنگ کلاهش خوشمون نمیاد😐💔

اونم تمام این مدت که من اومده بودم بیرون هنوز تو بود ولی اون لحظه یهو مث جن اومده بیرون😐💔

منم تا دیدمش کلاهشو برداشتم پرت کردم اونور😐💔(حیف کلاهش خیلی بهش میومد😐💔)

که بعد فهمیدم رنگ موهاش با رنگ کلاهش یکی بوده😐💔(وات د فاخ چینجا😐💔)

هیچی دیگه منم از همون لحظه که باهاش تو اون جاهه گیر افتاده بودم تا لحظه ای که کلاشو برداشتم شوت کردم اونور...یه جورایی...داشتم جیلیز ویلیز میکردم...😐💔

ولی یادم اومد مامان بابام منتظرن

سو دویدم اونجایی که یادم بود مامان بابام بودن

و سر راه به میجو برخوردم

میجوام اصلا محلم نکرد رفت سوار ماشینشون شد😐💔

منم مامان بابامو دیدم که سوار ماشینن و مشخص بود دارن میرن

منم رفتم سوار ماشین شدم و رفتیم و بعد پاشدم دیدم ساعت یکه😐💔

 

بعدش که پاشدم اصلا اهمیت ندادم به خوابم ولی بعدش که نشسته بودم داشتم یکی از اجراهای استی ب پ رو میدیدم یادم اومد...و برام عجیب بود که قبلا هم یه چیزی شبیه این دیده بودم...

ولی مطمئنم هر دوبار حس خوبی داشتم...

هم تو خواب هم وقتی بیدار شدم...

 

 

همین...

بنظرتون تعبیرش چی میتونه باشه؟